از آنجا که شب می خورده است به جای دیگر شدن. (یادداشت مؤلف) : در مستی نقلانی مکن که نقلانی نامحمود بود که گفته اند النقله مثله. (قابوسنامه) (یادداشت مؤلف)
از آنجا که شب می خورده است به جای دیگر شدن. (یادداشت مؤلف) : در مستی نقلانی مکن که نقلانی نامحمود بود که گفته اند النقله مثله. (قابوسنامه) (یادداشت مؤلف)
شادی کردن. نشاط. تنشط. اهتزاز: بر سلامت حالش شادمانی کرده گفتم... (گلستان). به صحبتش شادمانی کردند و به نان و آبش دستگیری نمودند. (گلستان). مکن شادمانی به مرگ کسی که دهرت نماند پس از وی بسی. (بوستان)
شادی کردن. نشاط. تنشط. اهتزاز: بر سلامت حالش شادمانی کرده گفتم... (گلستان). به صحبتش شادمانی کردند و به نان و آبش دستگیری نمودند. (گلستان). مکن شادمانی به مرگ کسی که دهرت نماند پس از وی بسی. (بوستان)
شراع کشیدن و کشتی راندن. (ناظم الاطباء) ، محروم: چو با حبیب نشینی و باده پیمائی بیاد دار محبان بادپیما را. حافظ. ، کنایه از اسب و استر و شتر تیزرفتار. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). بادپای. بادپیکر. بادجان، کنایه از مردم سیاح بیابان گرد باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع بهمین لغات شود، مردم پرخور. (ناظم الاطباء)
شراع کشیدن و کشتی راندن. (ناظم الاطباء) ، محروم: چو با حبیب نشینی و باده پیمائی بیاد دار محبان بادپیما را. حافظ. ، کنایه از اسب و استر و شتر تیزرفتار. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). بادپای. بادپیکر. بادجان، کنایه از مردم سیاح بیابان گرد باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع بهمین لغات شود، مردم پرخور. (ناظم الاطباء)